روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
نظرات شما عزیزان:
بخش: داستان طنز و ... ، ،
برچسبها:
نظرات شاهدان عینی سقوط شی نورانی در مازندران
تخم مرغ های عید رو با این روش جدید رنگ کنید
مسافران نوروزی در پایانه های قطار و اتوبوس
گرانترین پیتزای دنیا در رستوران یک ایرانی
جشن عروسی زوج مصری به سبک داعش
دانلود آهنگ “ناامیدم میکنی” از محسن یگانه
تهران آخر سال “ولیعصر ، تجریش”
اعدام عاملان دو جنایت اخیر جیرفت +۱۸
دستفروش ها …